شهردار دهه 60 بوکان فوت کرد / موسوی که بود؟

«سید قربان موسوی واریانی» سومین شهردار بوکان است که اولین روز اسفند سال 62 سکاندار این شهرداری شد و به مدت 4 سال و 13 ماه سکاندار این شهرداری بود.

«سید قربان موسوی واریانی» سومین شهردار بوکان است که اولین روز اسفند سال 62 سکاندار این شهرداری شد و به مدت 4 سال و 13 ماه سکاندار این شهرداری بود.
حسن  معروف پور حسن معروف پور

به گزارش خبرنگار زریان موکریان؛ وی روز پنج شنبه 14 مردادماه فوت کرد. به همین مناسبت آخرین مصاحبه موسوی با «امیر حقیقی»روزنامه نگار بوکانی را مرور می کنیم.

همه ی کسانی که اوایل دهه ی شصت بوکان را به یاد دارند، می دانند که از حداقل امکانات شهری هم برخوردار نبود و جالب آن که، به دلیل شرایط اجتماعی رشد انفجار گونه ای را نیز تجربه می کرد.

کارشناسان امور شهری، حاشیه نشینی را از مهم ترین آفت های شهرنشینی می دانند. این در حالی بود که بوکان را می شد یک شهر گرفتار در پنجه ی فقر و فساد ناشی از حاشیه نشینی نام برد که محتاج به یک همت اساسی در راستای زدودن آثار و نشانه های فقر ظاهری برای رسیدن به مقدمات رشد فرهنگی بود. یکی از اولین شهرداران بعداز انقلاب حاج سید قربان موسوی نام داشت که نمی توان نقش ایشان در زمینه ی فعالیت های عمرانی را نادیده گرفت. برای هیچ رسانه ی مستقلی مصاحبه کردن به معنای حمایت و یا تایید شخص خاصی نیست. ما در این گزارش تنها به روایت ها و آمار پرداخته و از دریچه ی تاریخی نگاهی به این موضوع کردیم و بنا نداشته و نداریم به دسته بندی های گروهی و موضع گیری های شخصی بپردازیم .

پیدا کردن جناب حاج آقا موسوی کار ساده ای نبود. هیچ آدرس و شماره ای از ایشان نداشتم. بودند کسانی که ناباورانه به دلایل ما برای گفتگو با  ایشان گوش می دادند و می گفتند که حاج موسوی، این روزها مریض احوال هستند و حوصله ی بحث در این موارد را ندارد. کم کم به این باور رسیده بودم که باید سردبیر را راضی به دست کشیدن از این مصاحبه کنم .اما انگارکسی نیت ما را  به گوش یک پیمانکار قدیمی رسانیده بود. پیمانکاری که پشت گوشی می گفت: از خود حاج موسوی هم بهتر می دانم که چه کارهای عمرانی انجام داده است. با اکراه و ناباورانه برای 11صبح روز شنبه در دفتر مجله با او قرار گذاشتم. حاج ابوبکر اسماعیل نیا، درست سر ساعت رسید. هنوز چیزی نپرسیده بودم که  پیمانکار شصت و هفت ساله ی همشهری، شروع به گفتن از شهرداری آن سال ها کرد، او می گفت و من می نوشتم. حافظه ی قابل تحسینی داشت  می گفت: روز اولی که موسوی من را دید به معاونش آقای بابامیری زیر لب گفته بود: از این فردی که من می بینم پیمانکار درست نمی شود! چند بار این جمله را تکرار کرد و هربار هم می خندید، انگار از این که شاگرد زرنگ کلاس ، چیزی را به معلمش ثابت کرده باشد خوشحال  بود.

حاج ابوبکر به ما گفت که موسوی متولد 1327 روستایی به نام واریان کرج است.  واریان هنگام ساخت سد کرج به زیر آب رفت و موسوی جوان، مسئول قایق سواری سد می شود. اوایل انقلاب کارمند وزارت امور خارجه بوده و بعداز یکی دو سال او را به وزارت کشورمنتقل می کنند.  سال شصت و یک هم  به مدت هفت سال به عنوان شهردار بوکان شروع به کار می کند.

از حاج ابوبکر می پرسم؛ شما که تجربه ی پیمانکاری نداشتید چگونه توانستید اعتماد حاج موسوی را جلب کنید، می گوید: همیشه شصت هفتاد نفر کارگر متعهد داشتم که خودم انتخاب می کردم. اولین پروژه ای را که کار کردم خیلی مورد توجه حاج موسوی قرار گرفت. هنوز هم بعداز گذشت این همه مدت، کارهایی که ما انجام دادیم ذره ای کارایی و دوام خود را از دست نداده است. پرسیدم می توانید مثال بزنید: خودش را مقداری جابه جا کرد، انگار به دور دست ها خیره شده بود چند لحظه بعد رو به من کرد و با هیجان ادامه داد:  در زمان آقای موسوی روی سیستم فاضلاب شهری که آن روزها دردست شهرداری بود بسیار اساسی کار شد. یکی از کانال های اصلی شهر از میدان اسکندری تا بیمارستان جدید و نیز فاضلاب پشت مدرسه ی هفت تیر آن روزها (ترمینال تهران) و باز از مسجد شیخ شلتوت تا میدان فرمانداری و پل جدید، وهمچنین از چهار راه اطلاعات به طرف علی آباد  و  لوله گذار همه ی اسلام آباد هم، حاصل زحمات و برنامه های آقای موسوی بودند. به یاد دارم  که حاج آقا موسوی 7000 قلمه توت را از کرج خریدند و در نظر داشتند از محل الان مسکن مهر تا جاده سد را "باغ ابریشم" بنامد. بسیاری از توت هایی که در پیاده روهای سطح شهر می بینید، یادگار آن روزها به شمار می آیند. هرچند نه این باغی که گفتم، نه باغی را که می خواست در دامن کوه نالشکینه ایجاد کند توسط کسی بعداز ایشان پیگیری نشد.

برای حاجی چای ریختم تا نفسی تازه کند. خیلی با هیجان صحبت می کرد، احساس کردم سال های جوانی را برای او زنده کرده ام. تلفنش را که زنگ می زند جواب نمی دهد و اصرار من را هم برای پاسخ دادن به تلفن اهمیت نمی دهد، پرسیدم با توجه به خاطرات شما باید در جریان پناهگاه سازی هایی دوران جنگ هم باشید. مطلب خاصی دراین مورد به یاد دارید، ادامه می دهد:

در جریان ساخت پناهگاه برای مسجد جامع شهر  بین دوستان اختلاف نظر بود. حاج آقا موسوی وقتی مخالفت عده ای را دید که نمی گذاشتند در محل بازارچه ی قلعه، پناهگاه بسازند حرفی زد که هنوز به یاد دارم؛ ایشان گفتند که اگر هیچ کاربردی هم نداشته باشد لااقل بی خانمان های سرگردان شهر، شب ها می توانند در آن جا زندگی کنند. پناهگاه های نزدیک ترمینال تهران، ده ها مدرسه ی سطح شهرو حیاط فرمانداری درآن ایام درست شدند. گفتم حاجی این همه مصالح مانند سنگ را از کجا تهیه می کردید. جواب داد: ما سنگ ها را از کوه برده زرد تهیه کردیم. برای این که راحت تر به کوه دسترسی داشته باشیم، چهار روز جاده سازی کردیم وتوانستیم 780 ماشین سنگ را از آن جا استخراج کنیم که علاوه برنیاز خودمان دهیاری های چندین روستا  هم با آن ها ساخته شدند.

از این که  ناخواسته آقای اسماعیل نیا را خسته کنم نگران بودم، اما حیف بود از حافظه و تسلط خوبی که دارند استفاده نکنم. چای بعدی را که ریختم پرسیدم خسته نیستید؟ گفتند: اصلا ! گفتم مطلبی هست که برای گزارش من قابل توجه باشد و نپرسیده باشم ؟ ادامه داد:

برای ساخت بیمارستان جدید، ابتدا کوی بهداری را در نظر داشتند. یعنی روستای علی آباد و نزدیک به رودخانه مد نظرشان بود که موسوی با آن مخالفت کرد چون بستر رودخانه از هر نظر مورد صدمه قرار می گرفت و ساخت و سازها باتوجه به رشد جمعیت آن دوره، ضربه های جبران ناپذیری به رودخانه وارد می کرد. از همه مهم تر این بود که ایشان مخالف رشد طولی شهر بودند چون بوکان از لحاظ فضا جهت ساخت و ساز هیچ مشکلی نداشت. ضمن این که آب، برق و شبکه ی فاضلاب در مسیر محل بیمارستان جدید قرار داشت. همچنین از محل دادگاه تا زندان جدید 260 هکتار از ورثه ی مرحوم حاج ابوبکرآقا مهتدی در ازای متری  7 تومان خریداری کردند، با این کار هم شهرداری منتفع می شد و هم با توجه به شرایط آن روزها ممکن بود مصادره شوند. از دور و بر مسجد سید قطب تا شهرک شهدا هم زمین خریداری شد و در قطعات سی صد متری با قیمت چهار هزار و پانصد تومان بین کارگران و مردم تقسیم کردند.

از حاجی ابوبکر پرسیدم الان خبری از جناب موسوی دارید. هنوز جمله ی من تمام نشده بود، که گوشی را از جیبش درآورد، لیست مخاطبانش را می دیدم، روی موسوی توقف کرد و چند لحظه بعد در حال خوش و بش کردن بودند. نوع مکالمه به گونه ای  بود که نشان می داد باهم بسیار بی تعارف هستند، بعداز چند دقیقه تلفنش را به من داد. از ایشان فرصت مکالمه برای شب را گرفتم و صحبت های من با آقای اسماعیل نیا تقریبا به پایان رسیده بود چند قطعه عکس قدیمی را هم که با خود آورده بود به بچه های دفتر مجله دادم که از روی آن چاپ کنند.

شب که رسید از پشت تلفن با جناب موسوی هم صحبت شدم. می گفت من حدود بیست سال درشهرهای مختلفی شهردار بوده ام اما به جرات می گویم که بوکانی ها ملتی متفاوت تراز بقیه بودند و من همیشه از آن ها خاطرات خوبی دارم. می خواستم سر اصل مطلب بروم یعنی فعالیت های عمرانی شهرداری، اما انگار طفره می رفتند ناگهان گفتند شما ول کنید فعالیت عمرانی را، این که ابتدایی ترین وظیفه ی شهرداران است و بلافاصله حرف را عوض کردند:

اولین خاطره ی من از شهر شما ، برمی گردد به سال 1356. نصف شبی که به بوکان  رسیدیم چون جایی برای ماندن نداشتیم به یک چایخانه رفتیم. صاحب مغازه ما را به گرمی پذیرفت و نشناخته ما رابه منزلش دعوت  کرد. وقتی شهردار بوکان شدم آن بزرگوار را پیدا کردم  ایشان آقای آذری نام داشتند. سال ها بعد از شهردار شدن، وقتی بوکان را ترک می کردم آقای محمود معروفی رئیس تعاون روستایی وقت، بدون آن که من در جریان باشم کامیونی فرستادند تا برای حمل وسایل و اثاث منزل دچار زحمت نشوم. گفتم: حاج آقا درست است که شما ازحرف زدن درباره ی اقدامات عمرانی خوداری می کنید اما برای کسانی که به تاریخ بوکان علاقه مند هستند و می خواهند روند فعالیت های شهری را بدانند موضوعی بسیار مهم است بنابراین در این مورد هرچیزی را که به یاد دارید برای ما بفرمایید. با کمی مکث جواب داد: بعداز این همه سال  خیلی از مسیرها و اسامی را فراموش کرده ام اما چشم، تا جایی که بدانم و به یاد بیاورم  عرض می کنم؛ از اولین کارهایی که در آن روزها انجام دادیم سرو سامان دادن به  فضاهای شهری، مانند خیابان ها بود. آن سال ها بوکان به دلیل مهاجر پذیر بودن بافتی بسیار روستایی داشت و با هر بارندگی و یا باد شدیدی از حالت سکونت شهری خارج می شد. در یک اقدام اساسی و با حجمی گسترده و همکاری بسیار خوب مردم، بیشتر کوچه ها را آسفالت کردیم. بلوار کوردستان از میدان فرمانداری تا سه راه کمربندی ( شهامت )،  بلوارسربازان گمنام از سه راه خاوران تا پمپ بنزین حبیب زاده و خیابان شهید بهشتی ( سقز )را به یاد دارم که با همت دوستان جدول گذاری کردیم.

مکالمه ی آن شب تمام شد. باقی حرف هایی که زده شد ارتباط چندانی با رسالت ما نداشت دو روز بعد، این بار حاج آقا موسوی زنگ زدند، فرصتی برای ادامه ی صحبت های مورد نیاز مجله ی بوکان فراهم شده بود. حاجی این بار می خواست تشکر از همکارانش و دوستانش فراموش نشود. راستی از آقای صوفی زاده حتما تشکر کن، تشکر از آقای اشتری فراموش نشود، روحانیون شهر را حتما قید بفرمایید راستی حاج ابوبکر اسماعیل نیا  را هم سپاسگزارم. تا اسم حاج ابوبکر را گفت پرسیدم در مورد حاج ابوبکر مطلبی هست بفرمایید این بار نوبت او بود تا از دوستش بگوید.گفت حاج ابوبکر آدم خلاقی بود، مردم بوکان بدانند که اثر وجدان کاری ایشان بر بسیاری از بلوارها و پارک های بوکان دیده می شود پارک های محمدی، ملت، کل تپه، شهرک فرهنگیان، قسمتی از ساحلی، جنگل بانوان، کانال پشت مدرسه هفت تیر و... با بهره گیری از توانمندی ایشان بوده است من بعد از این که از بوکان رفتم و شهردار شهرهای پیرانشهر، مرد آباد کرج ، محمد آباد کرج و نیز کمال شهر کرج شدم  او را با خودم بردم زیرا می دانستم چه قدر انسان کاربلدی است.  البته نباید سایر پیمانکاران فراموش شوند از طریق مجله ی شما از همه ی آنها هم تشکر می کنم گفتم آقای موسوی بازهم می خواهم از کارهای عمرانی شهرداری بپرسم. جواب داد: کارهای عمرانی ما در یک دوره از حساب متر خارج شده بود، در بازدید شهرداران استان و معاون استانداری وقت، مجبور شدیم چندین نقشه ی بزرگ از بوکان تهیه کنیم و هر نوع اقدام را با رنگی خاص مشخص نمودیم سپس آن ها را به منبع آب بالای تپه ی ارکان چسپاندیم و در معرض دید قرار دادیم. آسفالت و زیر سازی با رنگ مشکی، کانال و فاضلاب و لوله گذاری با رنگ قهوه ای، آب رسانی با رنگ آبی، بتون ریزی با رنگ طوسی و فضای سبز را با رنگ سبز مشخص کردیم. جاهایی مانند کشتارگاه، آشیانه ی ماشین آلات، غسالخانه، دیوار کشی کوی محمدیه، میدان تره بار قدیم، سینمای بوکان، ساختمان شهرداری الان، که در واقع برای ساختمان پزشکان در نظر داشتیم، پل جدید، تاسیسات کارخانه آسفالت، با  تولید روزانه پنجاه کامیون آسفالت، مخزن ده  هزار متر مکعبی قیر به طوری که از معدود شهرهایی بودیم که  در طول سال مشکل کمبود قیر نداشتیم؛ بازار سنتی جلوی مسجد جامع که بعدها توسط آقای صوفی زاده تکمیل شد و نیز خرید انواع ادوات مورد نیاز شهرداری از فعالیت هایی بودند که انجام دادیم.

.